کد مطلب:225283 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

بیان بعضی اخبار متفرقه دیگر در باب شهادت و مدفن امام رضا
در جلاء العیون از قطب راوندی مسطور است كه حسن بن عباد كاتب حضرت امام رضا علیه السلام روایت كرد كه چون مأمون اراده سفر بغداد نمود به خدمت حضرت امام رضا مشرف شدم چون بنشستم فرمود ای پسر عباد ما داخل عراق نخواهیم شد و عراق را نخواهیم دید چون این سخن بشنیدم بگریستم و عرض كردم یا ابن رسول الله مرا از اهل و فرزندان من و خود نومید فرمودی فرمود تو داخل عراق می شوی و من داخل نخواهم شد و چون آن حضرت به حوالی طوس رسید رنجور گردید و همی رنجوری فزونی جست و وصیت فرمود كه قبر آن حضرت را در جانب قبله نزدیك به دیوار بكنند و میان قبر او و قبر هارون را سه ذرع فاصله بگذارند و از آن پیشتر همی خواستند برای هارون در آن زمین گور برآورند و بیلها و كلنگها بكار بردند و همه در هم شكست و مقصود حاصل نگشت و توانائی گور بر كندن نیاوردند و آن حضرت فرمود به آسانی كنده خواهد شد یعنی قبر منور آن حضرت و صورت ماهی از مس در آنجا پدیدار آید و بر آن صورت به خط و لغت عبری نوشته خواهد بود چون لحد را حفر كنید بسیار عمیق بگردانید و آن صورت ماهی را نزدیك پای من دفن گردانید چون شروع به كندن قبر مطهر آن حضرت نمودند هر كلنگی بر زمین آشنائی دادند چنان كه بر ریگزار زنند فرو می ریخت تا صورت ماهی نمودار آمد و در آن صورت نوشته شده بود این روضه ی علی بن موسی الرضا و آن گودال هارون جبار است.

مجلسی می فرماید اكثر این روایات با هم جمع نتواند شد با این كه این همه غرایب به ظهور آمده باشد و آن حضرت را در انگور و انار هر دو مكرر زهر خورانیده



[ صفحه 173]



باشند. در بحارالانوار نیز به این خبر اشارت نموده و اندك تفاوتی به آنچه مسطور شد دارد و فاصله را ثلاثة اذرع می نگارد یعنی سه ذرع قرار دهند و می گوید پس آن حضرت را به آنجا آوردیم و در همان لحد در همان موضع كه فرموده بود دفن كردیم.

و نیز در عیون اخبار رضا از محمد بن عباد مروی است كه گفت روزی مأمون در خدمت امام رضا علیه السلام عرضه داشت كه داخل بغداد می شویم به خواست خدا و چنین و چنان می كنیم فرمود ای امیرالمؤمنین تو داخل بغداد خواهی شد ابن عباد گفت چون در خدمت آن حضرت خلوت نمودم عرض كردم چیزی شنیدم كه مرا غمگین كرد و آن مطلب را كه آن حضرت در جواب مأمون فرمود تذكره نمودم فرمود یا با حسن و آن حضرت كنیت مرا بدون حرف لام و الف می فرمود و اباالحسن با الف و لام نمی فرمود «و اما انا و بغداد لا اری بغداد و لا ترانی» من بغداد را نخواهم و بغداد مرا نخواهد دید یعنی مدفن منهم در بغداد نخواهد بود و دیگر در ارشاد مفید و بحارالانوار مروی است كه فضل بن سهل و برادرش حسن چنان كه مذكور گردید در كار حضرت رضا علیه السلام نزد مأمون به فتنه و فساد پرداختند و مأمون را از آن حضرت بیمناك همی ساختند چندان كه مأمون بر قتل آن حضرت عازم گشت و اتفاق چنان افتاد كه روزی آن حضرت با مأمون طعامی بخوردند و امام علیه السلام علیل و آزارمند گردید و مأمون نیز اظهار تمارض نمود و خود را مریض وار بنمود.

محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از برادرش عبدالله بن بشیر مذكور نموده است كه گفت مأمون با من امر نمود كه ناخنهای خود نچینم و دراز بگذارم و از عادت بگذرد و این معنی را با هیچ كس در میان نگذارم بر حسب دستور رفتار كردم از آن پس مرا طلب كرد چیزی شبیه تمبر هندی بیرون آورده گفت این را با هر دو دست خود خمیر ساز خمیر كردم بعد از آن برخاست و مرا بگذاشت و به حضرت رضا علیه السلام درآمد و عرض كرد حال تو چگونه است فرمود «ارجو ان اكون صالحا» امیدوارم كه نیكو حال باشم مأمون عرض كرد من نیز بحمدالله حالم خوش است آیا



[ صفحه 174]



امروز كسی از خدمتكاران و پرستاران به حضرت تو آمده اند فرمود نیامده اند مأمون بر حسب ظاهر خشمناك شد غلامان خود را فریاد برزد و گفت در همین ساعت آب انار بگیرید كه برای این آزار ضرور و مناسب است و امام رضا از آن بی نیاز نیست.

عبدالله بن بشیر گوید از آن پس مرا طلب كرد گفت انار برای ما حاضر كن چون بیاوردم گفت این انار را با هر دو دست خود بیفشار من بهر دو دست بیفشردم و مأمون به دست خود به آن حضرت بخورانید و همان آب انار سبب شهادت آن امام ابرار گردید و بعد از آشامیدن آن افزون از دو روز نزیست و به دیگر سرای رحلت فرمود.

ابوالصلت هروی گوید در همان حال كه مأمون از خدمت آن حضرت بیرون شد به حضور مباركش مشرف شدم فرمود «ای ابوالصلت قد فعلوها» آنچه خواستند كردند یعنی در باب قتل من هر چه اراده كرده بودند به جای آوردند و شروع در توحید و تمجید الهی فرمود.

از محمد بن جهم مروی است كه گفت حضرت امام رضا علیه السلام را انگور خوش می آمد «فاخذنه منه شیئا فجعل فی موضع اقماعه الابره ایاما ثم نزعت منه و جی ء به الیه فاكل منه و هو فی علته التی ذكرنا ها فقتله و ذكر ذلك من الطف السموم»

جوهری در صراح اللغه می گوید قمع به كسر قاف و سكون میم و هم به حركت میم و فتح قاف قیف را گویند كه در خنورهای سرتنگ گذارند و مشروبات در آن بریزند خنور به معنی ظرف است مانند كاسه و كوزه و سبو و خم و غلاف و جلت خرما و بادنجان را گویند بالجمله گوید پس مقداری انگور برای آن حضرت بگرفتند و چند روزی در جائی كه ظرف سموم لطیفه بود گذاشتند از آن پس از آنجا بیرون آورده به خدمت آن حضرت آوردند و آن حضرت در آن اوقات دچار آن علت و آزار كه مذكور نمودیم بود و از آن انگور قدری بخورد و علت قتل آن حضرت همان انگور بود و چون آن حضرت وفات یافت مأمون یك روز و یك شب وفات آن حضرت را مخفی داشت بعد از آن در طلب محمد بن جعفر صادق علیه السلام و جماعت آل



[ صفحه 175]



ابیطالب كه نزد وی بودند بفرستاد چون حاضر شدند خبر وفات امام انام علیه السلام را مكشوف ساخت و سخت بگریست و اظهار اندوه و درد و ستوه و تألم بسیار نمود و بدن مباركش را صحیح الجسد به ایشان بنمود و همی گفت دشوار است بر من ای برادر من كه تو را در این حال بنگرم همیشه آن آرزو داشتم كه پیش از تو بمیرم و بروم و خدای جز آن را كه خود خواست نكرد.

مجلسی می فرماید در بعضی نسخ نوشته اند «الابر المسمومة» و شاید مراد اینجا همین باشد و شاید خاصیت آن این باشد و آن ابر را چند روزی در عنب نهاده باشند.

و ابوالفرج در كتاب مقاتل منقولات شیخ مفید رحمه الله تعالی را از آغاز تا انجام از روی اسانید یاد كرده است پس از آن به اسانید خود از ابوالصلت هروی روایت می نماید كه مأمون به عیادت امام رضا علیه السلام درآمد و آن حضرت در حالت ارتحال بود مأمون بگریست و همی گفت ای برادر من بر من دشوار است كه بعد از مرگ تو زنده بمانم و همیشه آرزومند بقای تو بودم و ازین بر من دشوارتر و سخت تر این است كه مردمان می گویند من ترا زهر آشامانیده ام و من به حضرت خدای ازین كار بری و بیزارم. و از آن پس مأمون بیرون رفت و امام رضا علیه السلام وفات كرد.

راقم حروف گوید شاید سوزنهای زهرآلوده را در دانه های انگور داخل كرده و روزی چند در آن دانه ها بوده و در حباب انگور اثر زهر جای كرده آنگاه بیرون كشیده اند و هیچ كس ملتفت آن نمی شده است و چون آن حضرت انگور خواسته است انگورهای زهرناك را آورده اند چه از لفظ «نزعت منه» چنین استنباط می شود.

اما مطلبی دیگر است كه آن حضرت به علم امامت بر مسمومیت آن علم داشت چگونه عالما می خورد و به دست خود به تهلكه می افتاد مگر این كه گوئیم این نیز حكم كوزه ی آب زهرآلود را دارد كه امام حسن علیه السلام بخورد و قضای الهی به امضاء رسید و چون مأمون دستور العمل این انگور را داده بود قاتل آن حضرت است و الله تعالی



[ صفحه 176]



و تبارك اعلم.

و هم در بحارالانوار در دنباله ی آن خبری كه از علی بن حسین كاتب بقاء كبیر در وفات آن حضرت به زهر مسطور شد مذكور است كه مأمون بامداد آن روز به غسل و تكفین حضرت رضا علیه السلام امر كرد و با پای برهنه و سر برهنه از دنباله ی جنازه اش راه می رفت و همی گفت ای برادر من به سبب موت تو در اركان اسلام ثلمة افتاد و قدر خداوندی بر آنچه من درباره تو اراده كرده بودم و تقدیر می نمود غلبه نمود.

و لحد رشید را بشكافت و آن حضرت را با رشید دفن كرد و گفت امیدوارم كه خدای تعالی رشید را به واسطه ی قرب جوار امام رضا علیه السلام سودمند گرداند.

راقم حروف گوید تا رابطه ی معنویه و مخالفت طبیعة چه باشد اگر هارون الرشید قاتل حضرت كاظم علیه السلام باشد از این قرب جوار صوری جز بر بعد مزار معنوی نخواهد افزود و برای قاتل امام فلاح و نجاحی هرگز روی نخواهد داد خصوصا از فرزند او كه وارث و جای نشین و وصی پدر و صاحب خون است و چون تنافر طبیعی در میان است ازین مجاورتش هزاران زحمت و زیان است والله اعلم بالحقایق.

و نیز در بحار از وشا مروی است كه گفت حضرت رضا علیه السلام با مسافر فرمود ای مسافر «هذه القناة فیها حیتان» در این قنات ماهیان هست عرض كرد آری فدایت گردم فرمود«اما انی رأیت رسول الله صلی الله علیه و آله البارحة و هو یقول یا علی ما عندنا خیر لك» رسول خدای صلی الله علیه و آله را شب گذشته به خواب دیدم و آن حضرت می فرمود ای علی آنچه نزد ما می باشد برای تو نیكتر است.

مجلسی می فرماید شاید مذكور فرمودن آن حضرت حیتان را اشارت به آن ماهیان باشد كه در قبر مطهرش از آنها ظاهر می شوند یا معنی آن این است كه علم من به موت خودم مثل علم من به این ماهیان است.

ابن شهرآشوب نیز در مناقب به حكایت ابن بشیر و انار مسموم و خبر دادن آن حضرت از كردار مأمون و خبر محمد بن جهم و انگور و ابر مسمومه و شهادت امام علیه السلام از خوردن آن انگور مسموم كه به آن سبقت نگارش رفت اشاوت كرده است.



[ صفحه 177]



و نیز این را از سوسی می نویسد «بارض طوس نأی الاوطان - اذغره المأمون بالامانی - حین سقاه السم بالرمان» و در این شعر تصریح به مسمومیت آن حضرت و نام قاتل شده است.

و در تذكره الائمه می نویسد كه آن حضرت اسم مبارك خود را با مأمون به زمام آورد و زمام این است ك ی ف ا م ر ا ل ر ض ا م ع ا ل م ا م و ن و استخراج آن این است «یقتله بالعنب المسموم».

قطب راوندی در جرایح و خرایج به خبر انگور اشارت كرده و گفته است مأمون امر كرد تا مقداری انگور بگرفتند و در موضع مذكور بگذاشتند تا از آن بی رغبت نشود و آن را به حضرتش بیاوردند با مأمون فرمود مرا ازین انگور معاف بدار مأمون خشمناك شد و گفت بخور این را رضا و این حكایت بعد از آن بود كه با آن حضرت طعامی خورده بودند و امام رضا رنجور گردیده مأمون نیز خود را مریض وانمود و به حكایت عبدالله بن بشیر و دراز ناخنها و مملو شدن زیر ناخنها او از آن زهر و گرفتن آب انار و ممزوج شدن به زهر و آشامانیدن آن حضرت را از آن آب انار مسموم بدست خود مأمون اشارت می نماید.

و صاحب اعلام الوری نیز در شهادت آن حضرت و نمودن مأمون جسد همایونش را با بنی هاشم روایت می نماید و خبر عبدالله بن بشیر را در دراز كردن ناخن و گرفتن آب انار و نوشانیدن به آن حضرت مذكور می نماید.

و صاحب قصوی المهمه می گوید هرثمة بن اعین از خدام خلیفه ی عصر عبدالله مأمون بود لكن بی نهایت محب اهل بیت عصمت بود و خویشتن را از شیعیان ایشان می نمود و در خدمات امام رضا علیه السلام و جمیع مصالح امور آن حضرت قیام داشت و در این كار بر جمیع اصحابش برگزیدگی داشت با این كه در درگاه مأمون تقرب و تقدمی كامل حاصل كرده بود خدمت سلطان دنیا و آخرت را موجب افتخار و رستگاری خود دانست می گوید یكی روز امام رضا علیه السلام سید و آقای من مرا طلب كرد فرمود ای هرثمه «انی مطلعك علی امر یكون سرا لا تظهر لاحد مدة حیوتی



[ صفحه 178]



فان اظهرته حال حیوتی كنت خصیما لك عندالله» همانا تو را بر امری پوشیده و سری مكتوم مطلع می سازم باید تا من زنده هستم با هیچ كس در میان نیاوری و اگر ظاهر سازی در حال حیات من در حضرت خدای تعالی با تو مخاصمت خواهم نمود من سوگند خوردم كه تا آن حضرت زنده است لب به این مطلب آشنا نسازم.

با من فرمود بدان ای هرثمه كه رحلت من ازین جهان و پیوستگی من به جدم و پدرانم نزدیك شده و عمرم بكران رسیده است «و انی اطعم عنبا و رمانا مغتوتا فاموت و یقصد الخلیفة ان یجعل قبری خلف قبر ابیه الرشید و ان الله لا یقدره علی ذلك و ان الارض تشتد علیهم فلا یعمل منها المعاول و لا یستطیعون حفر شی ء منها فتكون تعلم یا هرثمة انما مدفنی فی الجهة الفلانیة من الحد الفلانی بموضع عینه له عنده» همانا من انگور و اناری كه مسموم ساخته باشند می خورم و از آن پس می میرم و خلیفه قصد خواهد كرد كه قبر مرا در خلف قبر پدرش رشید قرار بدهد و خداوند تعالی او را بر این كار قادر نخواهد ساخت و زمین چنان بر ایشان سخت و سفت خواهد گشت كه هر چند كلنگ بر آن زنند كارگر نشود و توانائی حفر و كندن هیچ ذره از زمین را نیابند.

و در این حال ای هرثمه خواهی دانست كه مدفن من در فلان جهت و فلان حد در آن موضعی است كه برای هرثمه معین فرمود چون من به مردم و مرا تجهیز كردند، این وقت تمام آنچه را كه با تو گفتم برای مأمون بگوی تا در امر من از روی بصیرت و بینش باشند و با مأمون بگو اگر جنازه مرا بر زمین گذارند و بخواهند بر من نماز بسپارند مأمون بر من نماز نگذارد و در كار نماز گذاشتن بر من اندكی تأنی كند. «فانه یأتیكم رجل عربی ملثم علی ناقة له مصرع من جهة الصحراء علیه و عثاء السفر فیتیخ راحلته و ینزل عنها فیصلی علی و صلوا معه علی فاذا فرغتم من الصلوة علی و حملتمونی الی مدفنی الذی عینته لك فاحفر شیئا یسیرا من وجه الارض تجد قبرا مطبقا معمورا فی قعره ماء ابیض اذا كشفت عنه الطبقات نضب الماء فهذا مدفنی فادفنونی فیه و الله الله یا هرثمة أن تخبر بهذا



[ صفحه 179]



او بشی ء منه قبل موتی».

زیرا كه خواهد آمد نزد شما مردی عربی كه تمام آویخته بر شتر خود از جانب بیابان و گرد و غبار راه بر او است پس ناقه خود را خواهد خوابانید و پس از آن بر جنازه من نماز خواهد كرد و حاضران نیز با او بر من نماز می گذارند پس آن هنگام كه از نماز گذاشتن بر من فارغ شدید و مرا به سوی همان مدفنی كه برای تو باز نمودم حمل كردید تو اندكی از روی زمین را بركن قبری مطبق و معمور كه در قعر آن آبی سفید است خواهی یافت و چون طبقات را از قبر مكشوف ساختند آب می جوشد و بر زمین فرومی رود همان قبر مدفن من است پس مرا در آنجا دفن كنید ای هرثمه خدای را بنگر و از خدای بترس كه قبل از مردن من این خبر یا پاره ای از آن را با كسی بازگوئی.

هرثمه می گوید سوگند با خدای امتدادی در مدت نیامد تا حضرت امام رضا صلوات الله و سلامه علیه انگور و انار مسموم نزد خلیفه بخورد به حضرت خدای تعالی ارتحال فرمود و چون خبر وفات آن حضرت به مأمون رسید نزد او درآمدم دیدم مندیلی در دست دارد و بر آن حضرت می گرید گفتم ای امیرالمؤمنین در اینجا مطلبی است اذن می دهی با تو بگویم گفت بگو پس آن حكایت را به همان ترتیب كه امام رضا فرموده بود از اول تا به آخر بگفتم مأمون می شنید و شگفتی می گرفت و از آن پس به تجهیز آن حضرت امر نمود و جنازه مقدسش را به سوی مصلی حمل كردیم و برای نماز اندكی تأمل كردیم و آن شخص شتر سوار نمودار شد و با احدی تكلم نكرد و بر آن حضرت نماز بگذاشت و مردمان با او نماز گذاشتند آنگاه خلیفه در طلب آن مرد امر كرد از او و از شترش نشانی نیافتند و بقیه امر دفن به همان ترتیب كه فرموده بود روی نمود.

و مأمون خلیفه همواره از آنچه دید و شنید از من تعجب همی كرد و بر آن حضرت تأسف همی خورد و پشیمانی همی گرفت و هر زمان در خدمتش به خلوت شدیم با من همی گفت از هرثمه ابوالحسن رضا با تو چه می فرمود من آن داستان را در خدمتش اعادت همی كردم و او را تلهف و تأسف برافزودی و استرجاع بر زبان جاری ساختی.



[ صفحه 180]